خیال خیس

همان روز که نوشتم "با چشم هایش / دریاها را آب می داد"، می دانستم قبل از شب حتمن خودش را خلاص خاهد کرد، مجال نفس،دَم برآوردن، حتا لبخند زدن هم نمی داد، مبادا دور از آن هوا "لذت به تن تلف" شود. تنها به سرعت می رفت.انگار که خبر نداشت راه خودش همه ی ما بود. اصلن راه خودِ آب ها بود که هرچه دورتر می شدیم،پیش تر می آمد.

الهام اسدی
:)

نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">